صحبت بابایی با پسرش
خوب پسرم الان که دارم این مطلب رو مینویسم مامان جونت خیلی سردرد داره و به خاطر اینکه برات ضرر نداشته باشه قرص نمیخوره و خیلی هوات رو داره، این نه ماه خودم شاهد بودم که چقدر درد برد، حالت تهوع داشت و هیچ نگفت، سرما خورد ولی دردش رو تحمل کرد، سنگینی بار شما رو بجون خرید که تو سالم باشی و هزار تا مورد دیگه که نمیشه تک تک نوشت. خلاصه این حرفا رو زدم که چندسال دیگه که بزرگ شدی از گل نازکتر بهش نگی و احترامش رو داشته باشی، وقتی من سرکارم کمکش کنی و نگذاری اذیت بشه و مرد خونه باشی تا من از سر کار بیام . در آ خر باید بگم که پسرم تو عشق بابایی و مامانی هستی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی