کنسلی کلاسم
سلام به تنها بهونه ی زندگیم
امروز که قرار بود برا کلاس دانشگاهم بریم محلات که متاسفانه بعد از کلی جمع کردن وسایل وچیزی ،ساعت 1بامداد متوجه شدیم که کلاسو کنسل کردن.خلاصه افتاد برا هفته بعد
باباجونم که برا امروز مرخصی گرفته بود بعدازظهر رفت سر کار.الانم من بعد از کلی وقت اومدم تا یه کم از عکسای قشنگتو برات بزارم
عسلم الان که من مشغولم، شما هم پای تلویزیون وگاهی هم با لوستر و ساعت دیواری صحبت میکنی.خیلی شیرین شدی من که دلم نمیاد برم سراغ درس.
اینقدرپسرم خوش خنده و پر حرفه که می خواد همیشه باهاش صحبت کنیم.
محمد طاهای مامان بدون که عشق مامی وباباجونی وباهر لبخندت شادی رو به ما هدیه میکنی
منم برای این نعمت بزرگ که خدا به ما داد همیشه شاکرم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی